ترس یک تجربه است
سیامک بویری
- چه تجربهای از ترس دارید؟
- آیا اصلا میترسید یا ترس را به معنای واقعی تجربه کردهاید؟
- آخرین یا مهمترین باری که واقعا ترس را تجربه کردهاید کی بوده است؟
- اصلا میدانید ترس به چه دلیل است؟
ترس همانند بقیه جنبههای انسانی ناشی از اتفاقاتی است که برای هر فردی چه به صورت تاریخچه اجدادی (از زمانهای باستان) یا به صورت تجربه شخصی برای خود فرد به وجود میآید و در هر دو حالت ترس را تبدیل به یک تجربه میکند. تجربهای که انسان گاها با پرداخت هزینهای گزاف آن را به دست میآورد و به ندرت و با هزینهای بسیار سنگینتر با آن روبرو میشود و در راستای حل آن قدم بر میدارد.
بر خلاف ظاهرش و تعریفهایی که از ترس میشود ترس بزرگترین عامل بقا، رشد و شکوفایی انسان است. دلیلی که ما قهرمانها را به وجود آوردیم یا اینکه تمامی انسانها در طول زندگی خود در تمامی اعصار حداقل یک قهرمان داشته است، همین ترس است که خود نتوانسته بر آن غلبه کند ولی قهرمانشان توانسته است و با الگو گرفتن از آن قهرمان، یا برای مواجه شدن با آن ترس قدم برداشته یا برای همزاد پنداری ترسش آن قهرمان را دنبال میکند؛ و شاید این یکی از مهمترین دلایلی است که ما قهرمان مختص به خود را جستجو میکنیم غافل از اینکه همه آنها یکی هستند (برای مطالعه بیشتر به کتاب قهرمان هزارچهره جوزف کمپل مراجعه کنید).
یک نکته ظریف: شما با پیدا کردن قهرمان هر فردی میتوانید از ترسها و آرزوهای آن فرد آگاه شوید، هرچند همین موضوع ساده نیاز به مطالعه و تجربه بسیار دارد اما برای شروع میتوانید حداقل به قهرمانهای خودتان نگاهی بیاندازید.
انواع ترس
ترس از صدای بلند، ارتفاع، حیوانهای وحشی، مار، تاریکی و تنهایی از مهمترین مثالهای ترس هستند اما هر چیزی که فرد از آن آسیبی ببیند یا تجربه تلخی از آن به دست آورد، میتواند وارد این دسته شود. اما داشتن یا نداشتن ترس به معنای شجاع یا ترسو بودن نیست، به عبارت بهتر روبرو شدن با این ترس و قدم در راستای حل منشا ترس است که شجاعت را معنا میکند نه داشتن ترس.
ترس در قالب راهاندازی کسب و کار یا آینده مالی به خودی خود نشان دهنده عقل سالم است، اما عمل نکردن و قدم برنداشتن در راستای این ترس برای برطرف کردن معضلات پیش رو است که نشان دهنده عدم آمادگی برای مواجه شدن با آن ترس است.
اما راه حل بسیار ساده است:
برگردید و رودروی ترس قرار بگیرید و به سمت آن ترس است.
داشتن ترس نشان دهنده این است که شما برای آن موضوع احترام قائل هستید و علاقه ندارید بیتفاوت از کنارش بگذرید و میخواهید به بهترین شکل ممکن آن را انجام دهید. بنابراین اگر با انجام دادن کاری روبرو شدید و از آن ترسیدید بدانید آن کار احتمالا کاری است که باید انجامش دهید، نگرانی عالی بودن را کنار بگذارید و تمام تلاش خودتان را برای واقعا عالی انجام دادن آن بکنید. برای مطالعه بیشتر میتوانید به جستار من در خصوص سختی، ضرورت رشد است رجوع کنید.
برای برآورد، بررسی و ثبت درخواست
مشاوره شخصی
اما آیا این ترس واقعی است؟
جواب هم مثبت است و هم منفی. مثبت است چراکه منشا در تجربهای واقعی از زندگی شما یا اجداد شما دارد که به صورت ژنتیکی به شما انتقال پیدا کرده است؛ و میتواند منفی باشد چراکه در نهایت این در ذهن شما قرار دارد و همانطور که با تجربه وجود آمده است میتواند با تجربه هم برطرف شود هرچند که شاید در یک لحظه به وجود آمده است، اما برطرف کردن آن ممکن است زمان بسیار طولانی را صرف کند؛ دقیقا مانند ترک کردن سیگار، الکل، تنبلی یا عادتهای بد دیگر است که باید با هدفگذاری، انضباط و ارادهای راسخ بر طرف شوند.
بنابراین برای یافتن راه حلی برای برطرف کردن ترس، اول باید بدانیم یا به عبارتی درک کنیم که ترس واقعی است یا خیر، دلیل آن چیست و سپس برای برطرف کردن آن اقدام کرد؛ همانطور که احتمالا متوجه شدهاید دقیقا مانند حل مسائله ریاضی است که معلمهای ریاضی همیشه علاقه داشتند که اصرار کنند جواب مسائله در صورت سوال است.
ترس یک تجربه است
این شاید یکی از بهترین جملاتی باشد که من شنیدهام، زمانی که به افرادی که نمیترسند نگاه میکنیم به راحتی میتوان فهمید که متعلق به کدام گروه هستند؛ گروه اول که در زندگی از تجربه بالایی برخوردارند و آنقدر تجربه به دست آوردند و در مشکلات گرفتار شدهاند و توانستهاند از آنها موفق بیرون بیایند که دیگر ترس برای آنها معنایی ندارد.
گروه دوم که اصلا در زندگی تجربهای کسب نکردهاند تا بخواهند بترسند یا معنای ترس را اصلا بدانند و تصورشان هم این است که افرادی شجاع هستند؛ البته شاید باشند، اما به دلیل عدم روبرو شدن با ترس یا خطری جدی در زندگی اصلا این توانایی را در خود رشد ندادهاند تا با ترس خود روبرو شوند و عدم داشتن تجربه را میتوان به سادگی در چهرهشان دید.
در حالی که گروه اول هم تجربه را به وضوح نشان میدهند و هم توانایی خودشان را در شرایط سخت و بحرانها. با کمی دقت به این افراد میتوان چهرهای از چهرههای قهرمان درونی خودمان را ببینیم چراکه آنها در راستای ترس خود قدم برداشتهاند و نه تنها با آن روبرو شدهاند بلکه شکستش دادهاند و این دلیلی است که ما به سادگی جذبشان میشویم.
عدم تجربه کردن ترس، مرز شناختی فرد را جابجا نمیکند. ترس موجب میشود تا فرد تواناییها و نقاط ضعف و قوت خودش را بهتر بشناسد، زمانی که فشار نیاوردن به خود، کسب تجربه و بزرگتر کردن دایره تجربه اتفاق نمیافتد، فرد در محیط کوچک خود باقی میماند و تصوری از اطراف و مهارتهای خود ندارد و به بیانی ساده در جهل باقی میماند.
استفاده از ترس
تمامی رودروییها به برطرف شدن ترس منجر نمیشوند، برخی حتی به ترس بیشتر هم ختم میشوند، ترس از کشته شدن در میدان جنگ یک ترس منطقی است و اگر فردی بخواهد بر این گونه ترسها غلبه کند و به میدان جنگ برود، با واقعیت خشن و وحشتناک آنها روبرو میشود. جایی که مرگ چشم در چشمش قرار میگیرد؛ قدرت و نفوذ سنگینش را به راحتی بر فرد اعمال میکند.
اینجا است که اکثرا با خود واقعیشان آشنا میشوند (شاید برای نخستین بار) و فقط آن دسته که بتوانند بر آن غلبه کنند، به جلو میروند و دیگران پا پس میکشند. این شاید واضحترین بیان ترس باشد اما سوالی که پیش میآید این است که چطور سربازان حرفهای و کارکشته در این مواقع خونسردی و کنترل خود را حفظ میکنند اما مردم عادی در وحشت به سر میبرند.
تمرین، شبیهسازی، برآورد پیش از عملیات، آمادگی روحی و تجهیزات مناسب
اینها عواملی هستند که یک کاماندو حرفهای را از یک شهروند عادی جدا میکنند، هر دو شاید بترسند اما اولی فرا گرفته است که چگونه ترسی که از قبل در شرایط شبیهسازی شده تجربه کرده است را کنترل کند و از آن حتی برای پیشبرد هدفش استفاده کند.
انسان موجودی است که شادی، غم، ترس، هیجان و دیگر احساساتش بر اساس تجربه به دست میآیند و مانند هر موضوع دیگری این تجربه است که مهمترین منبع آموزشی و تصمیمگیری را برای او فراهم میکند. حتی زمانی که فرد دیگری او را مجاب به انجام کاری میکند، این تجربه شخصی است که او انتخاب میکند که آن کار را انجام دهد یا خیر!
یک مثال
به سادگی خرید یک گوشی موبایل دقت کنید، یک فروشنده حرفهای از ترس و دیگر احساسات فردی استفاده میکند تا بر ترس خریدارش غلبه کند و احساس آرامش به او بدهد تا خرید را انجام دهد و خریدار متعاقبا در زمانی که با چنین فروشندهای روبرو میشود، در ذهنش به سرعت به مهمترین خریدهای بد و خوب خود مراجعه میکند و در صورتی که قبلا خرید خوبی را تجربه کرده باشد، این خرید را با آن مقایسه میکند و به سرعت با فروشنده ارتباط بر قرار میکند، خرید را انجام میدهد و برعکس آن نه تنها خرید را انجام نمیدهد بلکه اصلا ممکن است قید خرید کردن را بزند.
ترس به هر شکلی به وجود میآید ولی به دلیل عدم داشتن دانش، تجربه و مهارت، رشد میکند و باقی میماند؛ بنابراین راهحل مشخص است:
به دست آوردن دانش، کسب تجربه بیشتر با اجرای دانش به دست آمده و رشد مهارت با تکیه بر تکرار، سختکوشی و یادگیری از تجربیات. اما همچنان مهمترین قدم، حرکت به سمت رودرو شدن با ترس است و مضرترین قدم، فرار از ترس است.
نتیجه گیری
پس در نهایت این تجربه است که اهمیت دارد و تمامی احساسات بشری، از نوعی تجربه به دست آمده است و میتواند کاملا منحصر به فرد باشد یا به صورت دسته جمعی که در ضمیر ناخودآگاه گروهی جای داشته باشد، همانند ترس از مار یا تاریکی و ترس شاید مهمترین و بارزترین این احساسات باشد که به صورت یک شمشیر دو لبه میتواند استفاده شود، بنابراین این تجربه است که تعیین کننده نحوه و میزان ترس است.