لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟
گفت: از بی ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
سعدی شیرازی
بسیاری اعتقاد دارند موفقیت یک کارآفرین در اولین تجربه کسب و کار خود یک خوش شانسی تازهکارها است (Beginner’s luck).
هرچند شانس میتواند نقش مهمی را ایفا کند، موفقیت در اولین تلاش را نباید کاملا به شانس ارتباط داد بلکه به چندین عامل از جمله آمادگی کارآفرین، دانش از حوزه کاری، منابع، دسترسی به منابع، استفاده از تجربه دیگران، مطالعه و شبکهسازی مرتبط کرد.
بسیار ساده است فردی که هیچگونه سابقه مدیریتی یا کارآفرینی نداشته است را «محکوم» به خوش شانسی کرد! و تمامی عواملی که ذکر شد را نادیده گرفت، بنابراین برای دفاع از این دسته از کارآفرینها در این جستار به این موضوع خواهم پرداخت که اولین موفقیت به چه میزان به عوامل آن بستگی دارد و اصولا نقش شانس چه میزان است.
اما خوششانسی به چه معنا است و برای چه به این میزان در تجارت از آن استفاده میشود؟
خوش شانسی به معنای قرار گرفتن در زمان مناسب و مکان مناسب است، جالب این است که در تمامی زمینههای حرفهای این عبارت از سمت افراد با نفوذ این حوزه برای توصیف موفقیت افراد تازه کار استفاده میشود؛ از بازی پوکر گرفته تا فروش فوقالعاده یک محصول.
اما چرا این کار را میکنند؟
دست کم گرفتن رقبای تازه کار، حسادت، خودبینی، عدم پذیرش نسل جدید، تفاوت افق دید، عدم تطابق با زمان و شرایط جدید.
کارآفرینانی هستند که در نخستین تلاش خود برای راهاندازی کسب و کار، عوامل اجرایی را به خوبی رعایت میکنند، تا جای ممکن مطالعه میکنند و در اجرا بسیار سختگیر و دقیق هستند، جزئیات برایشان اهمیت ویژهای دارد و به دقت آنها را تحت نظر دارند، از منابع خود با آگاهی استفاده میکنند، در رفتار و گفتار بسیار حساب شده عمل میکنند و مشتریمداری در صدر اولیتهایشان قرار دارد. پس آیا باز هم خوش شانسی است؟ یا برای به دست آوردن موفقیت از هیچ چیز به سادگی گذر نمیکند؟
سوالی که مطرح است این است که این کارآفرین تازهکار از کجا این عوامل را میشناسد؟ چراکه دانش نسبت به آنها اصولا از تجربه میآید و با تحصیلات کاملتر میشود.
چطور فردی که تا قبل از شروع کارش تجربه چنین کاری را نداشته است، میتواند عوامل مهم کاری را پیش بینی کند و برای جلو رفتن در کسب و کارش برنامهریزی درستی انجام دهد؟
پاسخ شفاف است:
- استفاده از تجربه دیگران در این حوزه
- مطالعه
- هوش
براردان سمور (Samwer) نمونه بارز این طرز فکر هستند (بنیانگذاران نسخه کپی ebay، پلتفرم Alando)؛ استفاده بهینه از تجربیات دیگران، اعمال آن در روند اجرایی، استفاده بهینه از منابعی که در اختیار دارند با استفاده از هوش و مطالعهای که انجام دادهاند.
تصور کنید که به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاید و هیچگونه تجربه قبلی ندارید، آیا این دلیل مناسبی است که شما در یک کسب و کار موفق نشوید؟ حالا اگر موفق شوید، دلیلش خوش شانسی است؟
پاسخ بستگی به روندی دارد که شما در طول فرایند اجرا پشت سر میگذارید.
برای برآورد، بررسی و ثبت درخواست
مشاوره شخصی
تجربه از سعی و خطا میآيد؛ اگر قرار بود که تمامی نسل بشر همه مسیرها و کارها را خودشان به تنهایی انجام دهند که هزاران سال پیش انسان میبایست منقرض میشد، پس کارآفرینی چه زمانی اتفاق میافتاد یا اصولا اولین کارآفرینها در هر زمینهای چگونه به وجود میآیند؟
۷۵٪ از استارتآپهایی که برای اولین بار توسط کارآفرینانی که سابقه قبلی نداشتهاند به وجود میآیند، در طول دهه اول کاری خود از دور خارج میشوند و این یک آمار بسیار بد برای کارآفرینان بیتجربه است، اما سوال من این است که ۲۵٪ باقیمانده چه کاری انجام میدهند که در رقابت باقی میمانند؟ برای مطالعه در خصوص عدم موفقیت کارآفرینان میتوانید به جستار من در خصوص چرا کارآفرینان محکوم به شکست هستند؟ رجوع کنید.
اصلیترین دلایل شکست یک استارتآپ
- تمام شدن پول – شاید سادهترین و عمدهترین عاملی که یک کارآفرین در اولین تلاشش شکست میخورد، تمام شدن پولی است که در اختیارش است. البته این تمام شدن فقط به پول اولیه کارآفرین مربوط نمیشود؛ عدم درآمدزایی و نداشتن یک برنامه مشخص برای درآمدزایی، ابهام در ساختار مالی و عدم تطابق دخل و خرج از دیگر عوامل تمام شدن پول است و زمانی که پول تمام شود، کسب و کار هم از کار میافتد.
- انتخاب بازار اشتباه – بسیاری از کارآفرینان یک ایده بسیار خوبی در ذهنشان است، مدیریت مالی خوبی هم دارند اما به سادگی در بازاریی فعالیت میکنند که مخصوص خدمات یا محصول آنها نیست:
زمین بازی اشتباه بوده و این تصمیم مستقیما بدون در نظر گرفتن شرایط و عوامل گرفته شده است،
نتیجه: شکست. - عدم مطالعه – همانطور که در قسمت قبل گفته شد، عدم مطالعه میتواند عواقب سختی را برای کارآفرین به ارمغان بیاورد، اما عدم مطالعه فقط به مطالعه بازار ختم نمیشود: محصول، مشتریان، تکنولوژیهای موجود، آینده بازار و دیگر عوامل تاثیرگذار در کسب و کار از جمله سیاستهای جهانی، کشوری و استانی به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر روی کسب و کارها تاثیر گذار هستند.
- شراکت بد – بسیاری شراکت را با دوستی اشتباه میگیرند و تصور میکنند دوستی که با آنها قهوه میخورد، مسافرت میرود، یا هم بازی سابقش است، فرد مناسبی هم برای راهاندازی یک کسب و کار است. واقعیت چیز دیگری است، شریک کاری باید با شما اشتراکات کاری بسیاری داشته باشد و صرف پسر یا دختر خوب بودن برای شریک شدن کافی نیست!.
اختلاف نظر هم رایج است و هم باعث رشد کاری میشود، اما مهمترین عامل همخوان بودن است، شرکا باید تا حدود بسیاری شبیه یکدیگر و با تواناییها و تخصصهای گوناگون باشند.
یک شریک میخواهد کسب و کار بی دردسری داشته باشد که روزها به آن برای تفریح سر بزند و نه الزاما به عنوان یک منبع درآمدزا، اما دیگری میخواهد از آن پول بسازد؛
نتیجه شکست محض است.
ایدههای متفاوت در شروع یک کسب و کار موجب به زمین خوردن آن میشود و برای اینکه کارآفرین بتواند از این دردسر رهایی پیدا کند باید یک بیزنس پلن (Business Plan) شفاف ایجاد کند که در آن اهداف و استراتژیها بیان شوند و نقش هر فرد به وضوح آورده شود تا در همان ابتدای کار سوءتفاتها مشخص شوند و هر کس بداند کجای کار ایستاده است، وظایف خودش را انجام دهد و به حوزه کار دیگری دخالت نکند. - بازاریابی بد – محتوا در بهترین شرایط ۲۰ درصد یک کسب و کار را تشکیل میدهد، در حالی که بازاریابی ۸۰ درصد کل داستان است. کارآفرینها نیازی را تشخیص میدهند که واقعی است و بازار خوبی هم دارد اما به دلیل نداشتن تجربه و تخصص در بازاریابی، فروش خوبی ندارند و به مشکل عدم داشتن پول برخورده و شکست میخورند.
راهحل: کارآفرین میتواند در بازاریابی و تولید محتوا برای بازاریابی و تبلیغات خودآموزی کند، مطالعه گستردهای را در این حوزه انجام دهد که با پلتفرمهایی نظیر canva، clipchamp اقدام به ساخت و انتشار تبلیغات خود کند؛ یا یک تیم حرفهای را برای این منظور استخدام کند که این تخصص را دارند و میدانند که چطور یک استارتآپ را به کسب و کار تبدیل کنند و مشکلات پیش روی را پیش بینی کنند. - حساب کتاب اشتباه – اگر تمام ۵ مورد قبلی درست انجام شوند اما حسابداری اشتباه انجام گیرد، استارتآپ با خساراتی روبرو میشود که نجات آن تقریبا ناممکن میشود. بنابراین در اولین قدم کارآفرین یا باید خود حسابدار و مدیر مالی خوبی باشد یا از یک سیستم مالی مطمئن استفاده کند، مشورتها و مشاورههای لازم را در این خصوص بگیرد.
- عدم تخصص – عدم داشتن تخصص برای یک کارآفرین بسیار خطرناک است، گاها فرد تصور میکند که چون در انجام کاری از دیگران بهتر است پس میتواند آن را به یک کسب و کار تبدیل کند، اما متوجه این موضوع نیست خوب انجام دادن یک کار با تخصص داشتن در آن حوزه بسیار متفاوت است. بنابراین پیشنهاد میشود که قبل از شروع هر کاری اول مطمئن شوید که در آن کار تخصص دارید؛ در دورهها و سمینارها شرکت کنید، با افراد دیگر در این حوزه صحبت کنید، مشورت بگیرید، شبکهسازی خوبی را در آن حوزه انجام دهید و بهترینها را دنبال کنید تا ببینید که آنها چه کاری را چرا و چطور انجام میدهند.
چطور باید از شکست دوری کرد؟
هدف گذاری کنید – دقیقا چیزی که دنبالش هستید را شفاف بیان کنید؛
تحقیق کنید – تا جایی که میتوانید در خصوص کسب و کار و مشتریان خود تحقیق کنید؛
عاشق کاری که میکنید باشید – یک کسب و کار پیچیدگیهای بسیاری دارد که هر فردی را فرسوده و خسته میکند و این علاقه شدید به هدف و کاری که انجام میدهد است که او را در زمانهای سخت یاری میرساند و به جلو هل میدهد.
جا نزنید – زمین خوردید، خوبه، دوباره زمین بخورید اما هیچ وقت بر روی زمین باقی نمانید، زمین سرد است.
نتیجه گیری
بنابراین شکست خوردن یا موفقیت در بار اولی که یک کسب و کار به وجود میآید، دلیل بر خوش شانسی یا بدشانسی نیست، بلکه به آمادگی، دسترسی به منابع، استفاده از منابع، شرایط بازار، نقدینگی و آمادگی روحی کارآفرین مربوط میشود؛ در طول تاریخ بزرگترین و قدرتمندترین امپراطوریها به دلیل داشتن ارتش قوی نبود که ماندگار شدند بلکه نحوه صحیح مدیریت بوده که بزرگی آنها را شکل داده است. یک فرد باهوش نیاز ندارد که خود یک کار را تجربه کند بلکه از تجربه دیگران، شکستها و موفقیتهایشان، پندها و داستانهایی که تعریف میکنند، بهره میگیرد تا عوامل شکست را کاهش و فاکتورهای موفقیت را افزایش دهد.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش