بحران معدنکاری ایرانی و فرایند شکست هوشمندسازی
معدنکاری به عنوان قدیمیترین صنعت ایران در بحران مدیریتی و البته تکنولوژی گرفتار شده است که ترکیب آن با عدم مهندسی داده آسیبهای جدی را به این صنعت وارد کرده است.
صنعت معدن و صنایع وابسته به آن در طول هزاران سال با فراز و نشیبهای بسیاری روبرو شده است که یا با تغییر استراتژی و ادامه روند کاری یا تعطیلی کلی معدن روبرو شدهاند. این صنعت به طور کل به ۵ دسته اکتشاف، حفاری، استخراج، پالایش و ارسال به صنایع وابسته همچون آهنگری برای ساخت محصولات نهایی تقسیم میشود. مانند کشف طلا در آمریکا، کاشفان اولیه از برداشت مواد از سطح زمین شروع کردند و به تدریج فرا گرفتند که با حفر زمین، کوه یا دریا میتوانند مواد اولیه زندگی خود را مانند آهن، طلا، مس، نقره و غیره را به میزان بیشتر و با صرف هزینه کمتری به دست آورند.
در طول زمان، موانع جدیدی در مقابل رشد صنعت به وجود آمدند؛ حفاری، دسترسی به مواد معدنی، استخراج، انبارداری، خالص سازی، حمل و نقل و دیگر مشکلات دیگر در طول زمان موجب رشد و بهینهسازی این صنعت و صنایع زیرمجموعه آن گردید. ابداع چرخ در حمل و نقل، استفاده استراتژیک از آتش در فرآوری فلزات، ساخت قنات و مسیردهی آب، تامین نیروی کار ماهر در بهینهسازی فرایند معدن کاری و صنایع زیردستی، دریانوردی و فروش جهانی قدم به قدم صنعت معدنکاری را بهینهتر و به صرفهتر کرد و این امکان را برای معدنکاران فراهم کرد تا با حمایت هستههای دولتی این صنعت را به جلو ببرند.
رشد و ماندگاری معدن به چندین عامل بستگی دارد:
سیاستگذاری دولت، مدیریت کلان، مدیریت معدنکاری، صنایع زیرساخت و وابسته، حمل و نقل و بازرگانی.
تکنولوژی به هر شکل آن در هر زمانی وابسته به این عوامل است و در صورتی که صنعت معدن یا هر صنعت و حرفهای دیگری به طور کل بدون در نظر گرفتن این عوامل اقدام به استفاده از تکنولوژی خاصی کند نه تنها به صنعت خود آسیب میزند بلکه موجب ضرر و زیانهای مالی و لجستیکی گستردهای هم میشود که گاها مرگبار هستند.
اتفاقی که در ۲ سال اخیر و در دو همایش معدنکاری دیجیتالی مشاهده شد، گواهی این موضوع است که بازیگران اصلی صنعت معدن ایران این عوامل را رها کرده و برای افزایش سودآوری خود که در طی ۱۰ سال اخیر به نصف کاهش یافته به سوی وارد کردن و شبیهسازیهای نه چندان موثر تکنولوژیهای گوناگون کردهاند؛ از 5G گرفته تا AI و اسکنهای سه بعدی و نام همه اینها را هوشمندسازی گذاشته که به گفته دکتر محمدرضا خالصی عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس یک واژه بیمعنا است و چیزی فراتر از فازی لاجیک در کنترل اتوماتیک نمیباشد. بنابراین مدیران دولتی و خصوصی این حوزه به جای تمرکز بر اصل ماهیت کاری خود و فراهم آوردن زیرساختهای بنیادین مانند تامین شبکههای اختصاصی انرژی، مسیرهای حمل و نقل، بازرگانی بین المللی، تامین ماشینآلات و تجهیزات اساسی و مراکز پرورش نیروی کار متخصص، اقدام به ورود به حوزه تکنولوژیهایی نمودهاند که کوچکترین اطلاعی از آن نداشته و حتی تفاوت میان داده و آمار را هم نمیداند.
مدیران ارشد صنعت معدن به جای به چالش کشیدن افکار و استراتژیهای خود و استفاده از مخاطبی که در فرصتهای اندکی که به آنها داده میشود، آنها را به چالش میکشانند، صرفا اقدام به درد و دل و صحبتهای تکراری و کاملا بی ارتباطی مانند ساختار شرکتی چگونه باید باشد میپردازند که این امر در سمینار معدنکاری دیجیتال بسیار آشکار بود.
عدم تناسب زیرساختهای IT و صنعت معدن
مدیری که به دنبال راهحل و استفاده از تکنولوژی نوین برای بهبود شرایط کاری خود است، ارتباطی با شرکتهای استارتآپی حوزه IT نداشته و دقیقا همان رفتاری را انجام میدهند که مدیران دولتی و بخش حاکمیتی با آنها میکنند.
واژه داده، اطلاعات فنی، مالی، حقوقی و مدیریتی، آمار، مدلهای ریاضی، شبیهسازیها و هرگونه اطلاعات دیگری است که از یک سیستم جمعآوری میشود. مشکل اینجا به وجود میآید که شرکتها و صنایع معدنی ایران به دنبال تکنولوژیهایی مانند هوش مصنوعی میروند که برایشان اطلاعات جمعآوری کرده، سپس این اطلاعات را پالایش میکنند تا از آن نتیجهای را استنباط کنند. این در حالی است که فرایند دقیقا برعکس این موضوع باید باشد، به این معنی که مدیران و صاحبان صنایع از سیستمهای گوناگونی از جمله AI یا 5G باید برای هدفی مشخص استفاده کنند تا دادهای خاص و مشخص را به دست آورند یا فرایند مشخصی را رصد کنند.
به عنوان مثال در کدامیک از این تکنولوژیها، مدیریت آیا به این موضوع فکر کرده است که کدام تکنولوژی قرار است فشار وارده به سطح زمین از سمت لاستیکهای کامیونهای معدن را تحت نظارت داشته باشد؟ یا در شبیهسازیها دقت دادهها در چه اندازهای است؟ یا مهمتر از آن، در صورت بروز اشتباه یا شکست چه کسی قرار است مسئولیت آن را بر عهده بگیرد؟ یک شرکت استارتآپی با سرمایه ۱۰ میلیون تومانی یا یک شرکت کاترپیلار با سالها تجربه و میلیونها دلار سرمایه؟
این استفاده معکوس که از فرهنگ مهندسی معکوس ایرانی نشات میگیرد گواهی این موضوع است که مدیران این بخش از ماهیت داده بیخبر هستند؛ بنابراین تصورشان بر این است که AI برای آنها شبیه سازی خواهد کرد و تمام مشکلات فنی، مالی و لجستیکی آنها را برطرف میکند. و این دقیقا مفهومی است که آقای سیامک بویری مدیرعامل شرکت ویرافزار نگار به این پروسه کپیکاری یا بومیسازی میگوید. به معنی استفاده ناصحیح و بیهدف از یک یا چند تکنولوژی بدون داشتن داده مناسب و هدفمند برای رفع مشکلی خاص. نتیجه چنین رفتار بدون داده و فقط بر اساس شرایط و از روی استیصال خسارتهای میلیاردی است که به بار خواهد آمد. دقیقا مانند خرید خودرو تسلا برای الهام گرفتن خودروسازان داخلی.
هوش مصنوعی راه بسیار طولانی را برای تحقق آنچه که در فیلمها میبینم در پیش روی دارد و تصوری که مدیران چه در ایران چه در خارج از ایران از آن دارند کاملا اشتباه است و اکثرا مسیری را با هوش مصنوعی طی میکنند که ۲ سال پیش با متاورس و شرکت متا طی کردهاند که منجر به خسارتهای سنگینی شد که در سطح جهان شرکتها و افراد بسیاری را متحمل ضرر های میلیاردی و ورشکستگیهای متعدد کرد.
تکنولوژی 5G که در سطح دنیا استفاده میشود از فرکانس بالا ابهره میگیرد که برای انسان مضر میباشد و به همین دلیل در بسیاری از مناطق شهری ممنوع میباشد، نبود دستگاههای لازم و کافی برای ارائه خدمات 5G، پهنای باند و اتصال دستگاههای بیشتر به معنای بالاتر رفتن ریسک ورود افراد نامربوط (دزدها) است، همچنین تداخل آن با سیستمهای ناوبری، قیمت تمام شده بالا، عدم وجود نیروی فنی لازم در کشور برای ارائه خدمات فنی و ضمانتی موجب میشود که رفتن به سمت تکنولوژی که تا ورود نسل بعد آن در سال ۲۰۳۰ مشکلات عدیدهای را برای زیرساخت نامطلوب ایران به وجود آورد که آن هم با ورود نسل بعدی از دور خارج میشود.
برخلاف ادعای شرکت ایرانسل، مصرف باطریها به شدت بالاتر میرود و تکنولوژی 5G نیاز به سرمایهگذاری سنگین برای باطریهای بهتر را دارد و در شرایط کلی باتری دستگاهها به سرعت تخلیه میشود و مصرف انرژی بالاتری را نیازمند میباشند. صرف داشتن 5G دلیل بر از بین رفتن سیمکشی نمیباشد و معادن برای روشنایی و تغذیه دستگاههای 5G همچنان نیاز به برق و کابل کشی دارند. این موارد نشان میدهد که دومین اپراتور بزرگ کشور خود از این تکنولوژی آگاهی چندانی ندارد و مدیران صنعت معدن باید دقت بیشتری را در انتخاب خود انجام دهند و بر اساس داده درست اقدام به سرمایهگذاری کنند.
این رویه دقیقا برای اسکنهای ۳بعدی هم طی شده است و شرکتها با استراتژی اشتباه از آن استفاده میکنند و به جای طرح یک هدف مشخص، تبیین استراتژی و ایجاد یک فرایند کاری برای استفاده از دادهها در محیطها با تجهیزات واقعی برای به دست آوردن نتیجهای موثرتر، اقدام به اسکن و شبیهسازیهایی میکنند که بر اساس آن نتیجه گیری میکنند و وارد میدان واقعی میشوند.
نتیجه واضح است: اتلاف میلیاردها تومان سرمایه.
بحران مدیریت انرژی
مهمترین ابزاری که مدیران از آن غافلند، تامین انرژی مورد نیاز معادن و شرکتهای تابعه است. چرا در ۵۰ سال اخیر این صنعت و البته باقی صنایع به سمت ایجاد زیرساختهای خصوصی خود نرفتهاند؟ آن هم با در نظر گرفتن این موضوع که ۳۰ سال از این ۵۰ سال شرایط متفاوتی را داشتهاند؛ تعداد معادن ۲۲ برابر گردیده، ظرفیت تولید معادن فعال ایران بعد از انقلاب ۱۰ برابر شده و استان کرمان به تنهایی ۱۵٪ کل معادن کشور را در خود جای داده است؛ چرا مدیران و صاحبان صنایع مادر به سمت تامین منابع انرژی خود که تا حدودی هم از حمایتهای دولتی برخوردار میشدند نرفته و در زمان درآمدزایی مناسب به این موضوع فکری نکردهاند؟ (منبع آمار) هرچند که در حال حاضر هم راهکار خاصی یا استراتژی مشخصی هم برای برون رفت از بحران انرژی که با آن روبرو هستند را هم ارائه نکردهاند.
شرکت Rio Tinto در غرب استرالیا اقدام به سرمایهگذاری در تامین انرژی خود کرده نموده و ۱۰۰،۰۰۰ صفحه خورشیدی و تاسیسات مورد نیاز آن برای تولید ۳۴ مگاوات، ۹۶ میلیون دلار آمریکا سرمایهگذاری کرده است (منبع آمار) . این در حالی است که به گفته مدیرعامل شرکت آلومینا ایران، عبدالله شه بخش، مصرف برق ماهانه این شرکت به طور متوسط ۹۰ مگاوات بوده و هزینهای حدود ۵۰ میلیارد تومان هم ماهانه بابت این انرژی پرداخت میشود و البته در این صنعت مهمترین ویژگی انرژی پایدار بودن آن است. این موضوع را هم در نظر بگیرید که به گفته دکتر محمد بیات ۳۰٪ انرژی تولیدی ایران در طول مسیر به هدر میرود (زیرساخت فرسوده و مدیریت منابع فاجعه) در حالی که باید حدود ۵٪ به صورت استاندارد باشد. همچنین طبق گفته ایشان نیروگاهای مقیاس کوچک با ظرفیت ۶۰۰ مگاوات بلا استفاده مانده و مشخص نیست چرا دولت اقدام به راهاندازی آنها نمیکند.
درست است که دولت با کم کاری و سیاستهای اشتباه و گاها مخرب، عملی در راستای تامین انرژی صنایع و مسکن در طول ۲۰ سال اخیر انجام نداده است، اما چرا قدرتمندترین، قدیمیترین و اساسیترین صنعت کشور، خود برای رفع این بحران اقدامی نکرده است؟ در سال گذشته بنا به گفته معاون معادن و فرآوری مواد وزارت صنعت، معدن و تجارت، مهندس محتشمیپور، زغال سنگ وارد شده به ایران معادل تولید کشور به میزان ۱،۵ میلیون تن بوده و دلیل واردات هم پایین بودن کیفیت زغال سنگ ایران میباشد و این در حالی است که بریتانیا به عنوان یکی از مهمترین مصرف کنندگان زغال سنگ در طول صد سال اخیر، از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۲ مصرف زغال سنگ خود را برای تامین انرژی مورد مصرفش از ۲۸٪ به ۲٪ رسانده است یعنی حدود ۹۰٪ کاهش فقط در ۱۰ سال و بجای آن از انرژی باد و خورشید استفاده کرده و ۲۵٪ افزایش تولید را داشته است در حالی که بریتانیا ۴۴ میلیون تن منابع معدنی زغال سنگ در خاک خود دارد و برای مصرف ۱۱۰،۰۰۰ تنی در سال ۴۰۰ سال طول خواهد کشید تا به اتمام برسد. اما در همین وضعیت ۹۰٪ زغالی هم که برای مصارف خانگی استفاده میکند از کشورهای جهان سوم وارد میکند (منبع). این به معنی هوشمندی مدیران صنعتی و دولتی در تامین انرژی، پیشبینی وضعیت و استفاده صحیح از داده و آمار برای هدفی مشخص است که استراتژی شفاف، این هدف را به واقعیت تبدیل میکند. اما چرا این دید در ایران وجود ندارد؟
مدیران خصوصی و دولتی ایران تقریبا در تمامی سطوح، ضرورتی به تغییر و شتابی برای انجام این تغییرات در بحث کلان و عملیاتی خود نمیبینند و اصلا به سمت آن گامی هم بر نمیدارند. در بریتانیا زغال سنگ دیگر صرفه اقتصادی ندارد و دادهها پشتوانهای است که مدیران به آن تکیه میکنند تا سیاستهای کلان و خرد خود را به پیش ببرند، داده اشتباه یا تقلبی به سرعت خود را نشان میدهد و مدیران نمیتوانند برای مدت طولانی دیگران را فریب دهند. به سادگی و بررسی دادهها و آمار شرکتهای ایرانی در مقابل رقبای خود میتوان دید که رقبا کاملا شفاف دادههای خود را اعلام میکنند در حالی که شرکتهای ایرانی به دلیلهای گوناگون از جمله ترس و ناآگاهی نه تنها داده و آماری ارائه نمیکنند بلکه جلوی این فرایند هم میگیرند.
متاسفانه در ایران مدیران چه در بخش خصوصی یا دولتی اصلا دادهای در اختیار ندارند تا بر اساس آن تصمیم بگیرند و در راستای استخراج داده استراتژی مشخصی را هم ندارند و با توجه به سلیقه و دانش شخصی خود اقدام به کاری میکنند که نتیجه آن شروع ورشکستگی صنایع مادر است. این روند با کمال تاسف با ارزشزدایی ریال در مقابل ارزهای دیگر شروع شده است، صنایع انرژی و منابع کافی برای اداره داراييهای خود ندارند که عملا «هوشمندسازی» توانایی خارج کردن صنایع را از وضعیت فعلی آنها را ندارد.
تنها راه نجات صنعت و نهایتا کشور در این است که مدیران نگرش خود را عوض کنند، از دادهها به صورت استراتژیک و در راستای اهداف مشخص، قابل دسترس و واقعی استفاده کنند و از رویاپردازی دوری کنند. در عوض ۴۵ دقیقه سخنرانی (درد و دل) و ۱۵ دقیقه پرسش و پاسخ، ۱۵ دقیقه چالشها و مشکلاتشان را بیان کنند و ۴۵ دقیقه به حرف دیگران گوش دهند یعنی دقیقا خلاف کاری که در سمینار معدنکاری دیجیتال و سمینار صنایع پلاستیک شاهد آن بودیم. اما متاسفانه تاریخ نشان میدهد که مدیران ایرانی حاضر به تعطیلی هستند اما تغییر نه و آن فردی هم که تغییر میکند ضرورت را احساس کرده است و میداند که الان باید تغییر کند نه در آینده که به نظر نمیرسد این حس ضرورت اصلا جایگاهی در ذهن مدیریت صنعتی ما داشته باشد!
نتیجه: …